حالا اگر خدایی ناکرده چنین مشکلی برای ما پیش می آمد این طور صحبت می کردیم؟فکر می کنم اکثر ماها اگر در چنین شرایطی گیر می کردیم به زمین و زمان فحش می دادیم می گفتیم:"خدایا چرا بین این همه آدم من باید این بلا سرم بیاد؟"
حالا فلج کامل و بیماری لاعلاج را بگذاریم کنار،گاهی اوقات در برابر کوچکترین مشکلاتمان هم این طور فکر می کنیم و خیلی راحت خودمان را شکست خورده فرض می کنم.اگر ما بودیم می گفتیم این همه آدم سالم و خوشبخت این چه بدبختی بود که گریبان ما را گرفت و ما در زندگی جز بدبخت ترین ها هستیم ولی هاوکینگ بیماری اش را که شاید بزرگترین مشکل زندگی اش بود را کنار گذاشت و بی خیال مشکلاتش شد عوضش زیبایی های زندگی اش را دید کار های درستش را دید،پیشرفت هایش را دید و خلاصه به جای اینکه با دیدن نیمه خالی لیوان به زمین و زمان فحش دهد نیمه پر لیوان را دید و اصلن راز موققیتش هم احساس می کنم همین طرز فکرش بود.گاهی اوقات خودمان مشکلاتمان را بزرگ می بینیم.به قول آدم های شعاری باید یاد بگیریم با مشکلاتمان بجنگیم!