پر از ناگفته ها

نوشت های شخصی من

پر از ناگفته ها

نوشت های شخصی من

پول

آدم ها وقتی به پول می رسند فکر می کنند از هر چیزی و هرکسی بی نیاز می شوند.یعنی اصولن پایه رفتاری شان عوض می شود.فکر می کنند همه چیز با پول حل میشود.شاید بارها از شنیدن"پولشو میدم"آدم های پولدار یا نازیدن به پولشان جلو آدم های ضعیف اعصابتان خورد شده باشد.یا لااقل اگر مثل منی که در یک خانواده متوسط جامعه رشد کرده ام باشید قطعن این مورد برایتان پیش آمده است.آدمها وقتی به این گوهر گرانبهای این دنیای پر زرق و برق و فانی می رسند حتا ارزش ها را هم فراموش می کنند و یادشان می رود که مردانگی واحترام واخلاق ورفتاری بود.اصولن فکر می کنند ظاهر زیبا و خود را بالاتر نشان دادن نسبت به بقیه ارزش است به دنبال آن می روند.از هر روشی استفاده می کنند تا به اهدافشان برسند.نکته جالب اینجاست که خیلی از این آدم ها نمازخوان و قرآن خوان و دعاخوان هم هستند.نمی گویم برای ریا عبادت می کنند نه اتفاقن نیتشان هم خالص است!این دست آدم ها برای هر خطایی که انجام دهند دست به دامان ادله می شوند و نکته مسخره هم اینجاست که خودشان هم ادله غیر صادق خودشان را باور می کنند.یعنی از خواندن دعا و آن ایمان شان به خدا و باور کردن ادله های دروغ خودشان بعنوان دو ابزار اساسی برای تقویت اعتماد به نفسشان یا بهتر بگویم اعتماد به نفس کاذبشان استفاده می کنند و همه هم می دانیم که اعتماد به نفس یکی از ابزار های اساسی برای رسیدن به هدف است و وای از وقتی که هدف آن باشد که نباید باشد!خلاصه اینکه بعنوان آدمی که در یک شهر پولدار زندگی میکنم دیدن این مدل آدم ها برایم عادی شده و تنها راه حل مشکل این آدم ها این است که باور کنند که این دنیا برای این ذنیا آفریده نشده و به قول کتاب های دینی دوره ابتدایی مان این دنیا مزرعه آخرت است!

راز موفقیت

بعضی وقت ها کوچکترین مشکلات زندگی را آنقدر بزرگ می بینیم که ناخودآگاه در زندگی مان از این مشکلات شکست می خوریم.متنی که می نویسم بخشی از مقدمه کتاب تاریخچه زمان(نوشته استیون هاوکینگ)است.استیون هاوکینگ هم اکنون بزرگترین فیزیک دان نظری جهان است.که به خاطر بیماری تمام بدنش به جز دو انگشت فلج است و نمی تواند حرف بزند. و او در سال1987(یعنی قبل از شهرت جهانی او و موفقیتهایی که امروز دارد)این متن را در مورد بیماری اش نوشته:
"...به غیر از یک مورد یعنی ابتلا به بیماری ای ال اس یاموتورنورن تقریبا در دیگر موارد زندگی بخت با من یار بوده است.به یاری همسرم جین و فرزندانم زندگی من به طور نسبی به روال عادی می گذرد و موفقیت قرین من بوده است.خوش اقبالی دیگر من،گزینش فیزیک نظری است.چرا که در این رشته،همه چیز در ذهن انسان می گذرد.در نتیجه معلولیت من نتوانست مانعی جدی ایجاد کند"

حالا اگر خدایی ناکرده چنین مشکلی برای ما پیش می آمد این طور صحبت می کردیم؟فکر می کنم اکثر ماها اگر در چنین شرایطی گیر می کردیم به زمین و زمان فحش می دادیم می گفتیم:"خدایا چرا بین این همه آدم من باید این بلا سرم بیاد؟"

حالا فلج کامل و بیماری لاعلاج را بگذاریم کنار،گاهی اوقات در برابر کوچکترین مشکلاتمان هم این طور فکر می کنیم و خیلی راحت خودمان را شکست خورده فرض می کنم.اگر ما بودیم می گفتیم این همه آدم سالم و خوشبخت این چه بدبختی بود که گریبان ما را گرفت و ما در زندگی جز بدبخت ترین ها هستیم ولی هاوکینگ بیماری اش را که شاید بزرگترین مشکل زندگی اش بود را کنار گذاشت و بی خیال مشکلاتش شد عوضش زیبایی های زندگی اش را دید کار های درستش را دید،پیشرفت هایش را دید و خلاصه به جای اینکه با دیدن نیمه خالی لیوان به زمین و زمان فحش دهد نیمه پر لیوان را دید و اصلن راز موققیتش هم احساس می کنم همین طرز فکرش بود.گاهی اوقات خودمان مشکلاتمان را بزرگ می بینیم.به قول آدم های شعاری باید یاد بگیریم با مشکلاتمان بجنگیم!


سیاست مریض

چند روز پیش مطلبی در مورد گروهی از ریاضی دانان و فلاسفه خواندم که به به شدت به این مسئله اعتقاد داشتند که اعدادی خارج از محدوده اعداد طبیعی وجود ندارد.از قضای روزگار همین گروه اعداد گنگ را کشف می کنند ولی تعصب اعتقادی آن ها اجازه نمی دهد این خبر را پخش کنند.و بر همان اعتقاد قبلی خود می مانند و بعدها این خبر پخش می شود که بله خود این ها اعداد گنگ را کشف کرده بودند.حکایت این ماجرا هم شده حکایت سیاست افراط زده ما.آنقدر تعصب بی جا به کار می برند که معیار درست و غلط را فراموش می کنند!معیار می شود حزب و نه عقل!فرضن اگر شخصی از طرفداران روحانی بوده و از مخالفان احمدی نژاد امروز هر کاری که روحانی انجام بدهد برای اودرست است و اگر هم واقعن کاری را اشتباه انجام داده باشد هزار و یک دلیل راست و دروغ برای صحیح جلوه دادن آن پیدا می کند و در مقابل احمدی نژاد را خطاکار محض نشان میدهد وبرعکس!

این ها همان هایی هستند که تعصب کورشان کرده و غلط را درست و درست را غلط جلوه دادن عادتشان است.
از چنین سیاستی فرار باید کرد،فرار!